پنجشنبه یازدهم فرودین امسال، غلامرضا پودینه، در اولین شب‌های بازی در نمایش «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» در یکی از چاله‌های زیر صحنه تئاتر شهر افتاد، یک پا و ۳ مهره از کمرش شکست و هنوز با کمک ویلچر حرکت می‌کند.

غلامرضا پودینه

همشهری آنلاین، شقایق عرفی‌نژاد: غلامرضا پودینه حالا در خانه‌اش در تهران استراحت می‌کند تا بتواند فیزیوتراپی را ادامه دهد، اما آنچه بر او گذشته سخت بوه و آنچه پیش می‌آید، مبهم است. او در باره شبی که این اتفاق افتاده می‌گوید: «در محلی که برای ارکستر روی صحنه ایجاد شده و متحرک است و پایین می‌آید، باید می‌ایستادیم تا با آن حرکت کنیم و روی صحنه برویم. مثل شب‌های قبل ما چند نفر بازیگر در راهروی زیر صحنه ایستاده بودیم و باید میزی را روی قسمت متحرک می‌گذاشتیم و دور آن می‌ایستادیم تا با آن بالا برویم و وارد صحنه شویم. من به یکی از بازیگران همراهم گفتم که در این تاریکی چشمم هیچ چیزی نمی‌بیند، گفت پشت سر من بیا. همین که حرکت کردم پایم در چاله بین راهرو و قسمت متحرک افتاد و سقوط کردم.»

آنچه او از بعد از این اتفاق توصیف می‌کند، دلخراش است: «بلافاصله که افتادم احساس کردم پشت کمرم، از خون خیس شده است، اما دست که کشیدم دستم خیس نشد. بعد فهمیدم آب نخاعم بوده که در داخل بدن ریزش می‌کرده است. فقط شانس داشته‌ام که روی جک‌های آهنی بالابر نیفتادم. وقتی این اتفاق افتاد اورژانس خبر کردند و به بیمارستان فیروزگر منتقل شدم و چه بگویم از این که چقدر اذیت شدم.»

وقتی می‌پرسم کسی از عوامل اجرا همراهتان به بیمارستان آمد یا نه، می‌گوید: «چون هنوز اجرا تمام نشده بود، کسی نمی‌توانست همراهم بیاید. اما ۲ نفر از هنرجویانم که همان شب برای دیدن اجرا دعوتشان کرده بودم، در سالن بودند. اورژانس هم اعلام کرد که حتما باید همراه داشته باشم و من اسم همین دو نفر را بردم که در سالن بودند. آنها همراه من به بیمارستان آمدند. جالب است آنها که ردیف پنجم نشسته بودند فریاد من را از زیر صحنه وقتی گفتم کمرم شکست، شنیده بودند. بعد از اجرا هم آقای مرزبان و دستیارانشان آمدند. وقتی آنها را دیدم، اشکم درآمد. آقای مرزبان گفت انقدر درد داری که گریه می‌کنی؟ گفتم نه،     ناراحتی‌ام از این است که اجرا خراب شد. آقای مرزبان رفت گوشه‌ای نشست و گریه کرد. من حتی زمانی که اورژانس به زیر صحنه آمد و با بی‌سیم حرف می‌زد، به آنها می‌گفتم، آرام‌تر حرف بزنید، بچه‌ها آن بالا دارند دیالوگ می‌گویند. حتی سعی کردم بلند شوم و روی صحنه بروم، اما زمین خوردم و اینجا بود که متوجه شدم، مشکل خیلی جدی است.»

پودینه می‌گوید از روز یازدهم تا پانزدهم فروردین در بیمارستان بودم و پانزدهم عمل شدم. به من گفتند باید ۵۰ میلیون پول بدهی. اما من این پول را نداشتم. بعد از این که ۳ روز در بیمارستان بودم تا پول را پرداخت کنم، آقای مرزبان به بیمارستان آمدند و هزینه بیمارستان را پرداخت کردند و هنوز که هنوز است، چیزی از این مبلغ توسط مرکز هنرهای نمایشی به ایشان پرداخت نشده است.»

احوالپرسی از بازیگری که در حین اجرا در  تئاتر شهر پا و کمرش آسیب جدی دید | ۲ سال باید تحت درمان باشم

وعده هایی که عملی نشد

او از تلفن مدیر مرکز هنرهای نمایشی در همان روز اول می‌گوید و از وعده‌هایی که برای رسیدگی به وضعیتش داده است. وقتی می‌پرسم، آیا این وعده‌ها عملی شده‌اند، پاسخ قاطع است: به هیچ وجه: «حتی به من یک سر نزدند. پول که هیچ.»

مسئله دیگری که پودینه با آن مواجه بوده، پله‌های خانه‌اش بوده که با این وضعیت طبیعتا بالا و پایین رفتن از آنها برایش امکان‌پذیر نبوده است: «هرچقدر با ابراهیم گله‌دارزاده، رئیس وقت تئاتر شهر، تماس گرفتم و توضیح دادم در چه شرایطی هستم، جواب درستی به من نداد و هر بار با دلایل مختلف مثل این که تهران نیستم و یا این که بستری‌ام، از رسیدگی به وضعیتم طفره رفت.»

انتقال به هتل

پودینه در نهایت با فداحسین مالکی، نماینده زاهدان در مجلس، تماس می‌گیرد و اوست که پودینه را به هتل هلال منتقل می‌کند که تا هفته پیش هم در همانجا اقامت داشته است. او می‌گوید: «غذای هتل را که مبلغ ۱۶ میلیون تومان شده بود، خودم پرداخت کردم، اما ۴۵ میلیون تومان هزینه اسکان، در توانم نبود. گفتم به پیشنهاد آقای مالکی به اینجا آمدم. بالاخره بعد از صحبت‌های مختلف آقای مالکی این مبلغ را پرداخت کرد و من به خانه برگشتم.»

پودینه می‌گوید: «من توقع داشتم حداقل سری به من بزنند. من به خانم شهرزاد، دستیار آقای مرزبان هم گفتم که بچه تئاتری بودن خودم را ثابت کردم، حتی زمانی که پلیس به بیمارستان آمد، هیچ حرف نزدم و شکایتی نکردم. اما این هفته از تئاترشهر شکایت خواهم کرد. چون هیچ کاری برای من نکردند.»

او می‌گوید: «من ۴۰ سال است بازیگری می‌کنم. مسئول تأسیسات باید در راهروی زیر صحنه حضور می‌داشت و میز را جابه‌جا می‌کرد و ما را هدایت می‌کرد. من نباید میز را جابه‌جا می‌کردم. باید به نقشم فکر می‌کردم. ضمن این که روشنایی زیر صحنه باید تأمین می‌شد. حتی تماس گرفتم و گفتم باید ۱۵۰ جلسه فیزیوتراپی شوم که هر جلسه ۴۰۰ هزار تومان هزینه دارد. من تئاتری که بیمه نیستم. از کجا باید این مبلغ را پرداخت کنم؟»

مشکوک به آمبولی پا

مشکلات پای او همچنان بعد از تقریبا ۳ ماه ادامه دارد: «پای راستم به اندازه‌ای باد کرده که ۲۰ روز پیش دکتر اورتوپد به محض این که دید گفت پایت آمبولی کرده، ممکن است قلبت بگیرد. سریع به بیمارستان فیروزگر رفتم و انواع عکس و ام.آر.آی را از من گرفتند که خوشبختانه گفتند لخته خون نداری، اما ۴ میلیون تومان هزینه‌اش شد. هرچقدر به آقای    گله‌دارزاده زدم، گفت خارج از تهرانم. در این مدت اگر آقای مرزبان پول بیمارستان را نداده بود و آقای مالکی هزینه هتل را نداده بود، نمی‌دانستم باید چه کار کنم. حتی در این مدت به دلیل هزینه بالای داروها نتوانستم آنها را تهیه کنم و دکتر گفت وقتی داروهایت را نخورده‌ای اصلا نمی‌بینمت.»

او از هدا ناصح هم صحبت می‌کند که در مراسم شب بازیگر دکتری را برای فیزیوتراپی معرفی کرده تا به صورت رایگان معالجه را ادامه دهد. هرچند بعد از یک جلسه به دلیل فشاری که وارد شده، نتوانسته درمان را ادامه دهد و باید استراحت کند تا وضعیت بهتر شود و بتواند فیزیوتراپی را شروع کند. او می‌گوید: «الان فقط با ویلچر حرکت می‌کنم. هرچند می‌توانم روی پا کمی‌بایستم ولی حرکت نمی‌توانم داشته باشم. به من گفته شده شاید ۲ سال طول بکشد تا بتوانم قدم بردارم.»

آنطور که می‌گوید یک ماه پیش برای بیمه با او تماس گرفته‌اند: «مشکل اصلی من بیمه نیست. این ۲ سالی است که نمی‌توانم کار کنم. مرکز هنرهای نمایشی هم حتی یک ریال به من که روی صحنه این حادثه برایم اتفاق افتاده و ۲ فرزند دانشجو دارم و همه امور زندگی‌ام از تئاتر می‌گذرد، پرداخت نکرده است.»

آنچه مشخص است در این موارد و در این دست اتفاقات، سالن تئاتر و مرکز هنرهای نمایشی باید از بازیگر آسیب‌دیده حمایت کنند تا مشکلات تأمین هزینه درمان آن هم در این شرایط سخت اقتصادی دردی به دردهای او اضافه نکند. ضمن این که ۲ سال پیش رو سال‌های سختی برای او خواهند بود که باید با تأمین مخارج زندگی کمی از این دشواری را کم کرد.

کد خبر 684396

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بهروز ریاعی IR ۲۳:۳۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۷
    0 0
    چقدر وحشتناک و دردناک بوده اتفاقی که براشون افتاده،باعث تأسفه که ایشون بعد این همه سال بیمه نبودن و باعث تأسف بیشتر که کسی پاسخگو نیست.